اختراع پول

  • 2021-12-28

Money transactions

این محتوا همچنین می تواند در سایتی که از آن سرچشمه می گیرد مشاهده شود.

هنگامی که بازرگان ونیزی مارکو پولو به چین رسید ، در قسمت دوم قرن سیزدهم ، او شگفتی های بسیاری را دید - Gunpowder و زغال سنگ و عینک و چینی. با این حال ، یکی از مواردی که او را بیش از همه متحیر کرد ، یک اختراع جدید بود که توسط کوبلای خان ، نوه بزرگ فاتح چنگیز اجرا شد. این پول کاغذی بود که توسط کوبلای در سال 1260 معرفی شد. چوگان به سختی می توانست چشمانش را باور کند وقتی دید که خان چه کاری انجام می دهد:

او پس از این مد پول خود را می گیرد. او باعث می شود که آنها از پوست درخت خاصی استفاده کنند ، در واقع درخت توت ، که برگهای آن غذای کرمهای ابریشمی است ، این درختان به حدی هستند که کل ولسوالی ها پر از آنها هستند. آنچه که آنها می گیرند یک باست یا پوستی سفید و سفید خاص است که بین چوب درخت و پوست بیرونی ضخیم قرار دارد و این باعث می شود چیزی شبیه به ورق های کاغذ باشد ، اما سیاه است. هنگامی که این ورق ها تهیه شده اند ، آنها را به تکه هایی با اندازه های مختلف بریده می شوند. تمام این تکه های کاغذ با همان اندازه و اقتدار صادر می شوند که گویی از طلای خالص یا نقره ای برخوردار هستند. و در هر قطعه مقامات مختلف ، که وظیفه آنهاست ، باید نام خود را بنویسند و مهر و موم خود را قرار دهند. و هنگامی که همه به درستی آماده می شوند ، رئیس ارشد که توسط خان محاصره شده است ، مهر و موم شده ای را که به وی واگذار کرده است ، به او واگذار می کند و آن را روی کاغذ تحت تأثیر قرار می دهد ، به طوری که شکل مهر و موم به رنگ قرمز بر روی آن باقی مانده است. پس از آن پول معتبر است. هرکسی که آن را جعل کند ، با مرگ مجازات می شود.

این نکته آخر بسیار مرتبط بود. مشکل بسیاری از اشکال جدید پول این است که مردم تمایلی به اتخاذ آنها ندارند. نوه چنگیز خان این مشکل را نداشت. وی اقدامات لازم را برای اطمینان از صحت ارز خود انجام داد ، و اگر از آن استفاده نمی کردید - اگر آن را در پرداخت نمی پذیرید ، یا ترجیح می دهید از میله های طلا یا نقره یا مس یا آهن یا مروارید یا نمک یا سکه یا هر سکه استفاده کنید. از اشکال قدیمی تر پرداخت در چین - او شما را کشته است. این مسئله میزان جذب را حل کرد.

مارکو پولو درست بود که متحیر شد. ابزارهای تجارت و امور مالی اختراعات هستند ، به همان روشی که خلاقیت های هنر و اکتشافات علم اختراعات هستند - محصولات تخیل انسان. پول کاغذی ، با حمایت اقتدار دولت ، یک نوآوری حیرت انگیز بود ، که جهان را تغییر شکل داد. به یاد آوردن این کار دشوار است: ما به روشهایی که صورتحساب های خود را پرداخت می کنیم و برای کار خود پرداخت می کنیم ، به رقص اعداد موجود در مانده های بانکی و بیانیه های کارت اعتباری خود عادت می کنیم. این تنها در لحظه هایی است که سیستم دست و پنجه نرم می کند که ما شروع به تعجب می کنیم که چرا این چیزها ارزش آنچه را که به نظر می رسد ارزش دارند ، ارزش دارند. بحران اعتباری در سال 2008 باعث وحشت شد که مردم در سراسر سیستم مالی از این سوال پرسیدند که آیا اعداد موجود در ترازنامه به معنای معنای آنها است. به عنوان یک پاسخ مستقیم به بحران ، در اکتبر 2008 ، Satoshi Nakamoto ، هر کس که او یا ممکن است باشد ، مقاله سفید را منتشر کرد که ایده بیت کوین را بیان می کند ، شکل جدیدی از پول مبتنی بر هیچ چیز جز قدرت رمزنگاری.

تلاش برای اشکال جدید پول از بین نرفته است. در ژوئن سال جاری ، فیس بوک از Libra ، ارز جهانی که به معماری بیت کوین می پردازد ، رونمایی کرد. ایده این است که ارزش پول جدید نه از تجویز هر ایالت بلکه از ترکیبی از ریاضیات ، اتصال جهانی و اعتماد به نفس که در بزرگترین شبکه اجتماعی جهان ساکن است ، حاصل می شود. به هر حال این برنامه است. چقدر ایمن است؟چگونه می دانیم چه لیبراس یا بیت کوین ارزش دارند یا اینکه آیا آنها ارزش چیزی دارند؟Acolytes Satoshi Nakamoto بلافاصله این سؤالات را به وجود می آورد و می پرسد ، چگونه می دانید پول نقد در جیب شما ارزش دارد؟

بنابراین لحظه فعلی اختراع مالی شباهت هایی با دوره ای دارد که پول به شکلی که در حال حاضر آن را درک می کنیم - یک ارز کاغذی که توسط ضمانت های دولتی حمایت می شود - برای اولین بار ایجاد شده است. قهرمان آن داستان مبدا-دولت ملت است. در تمام داستانهای خوب ، قهرمان چیزی می خواهد اما با یک مانع روبرو است. در مورد ملت دولت ، آنچه می خواهد انجام دهد جنگ دستمزد است و مانعی که با آن روبرو است نحوه پرداخت هزینه آن است.

سیستم مدرن برای مقابله با این مشکل در انگلیس در زمان سلطنت پادشاه ویلیام ، پروتستان هلندی که در سال 1689 به عرش انگلیس وارد شده بود ، برای جایگزینی پادشاه غیرقابل قبول کاتولیک جیمز دوم. ویلیام یک حاکم صالح بود ، اما او چمدان های جدی داشت-یک اختلاف طولانی با پادشاه لوئیز چهاردهم از فرانسه. مدتها پیش ، انگلیس و فرانسه درگیر مرحله جدیدی از این اختلاف بودند ، که اکنون بخشی از درگیری قرن ها بین دو کشور به نظر می رسد ، اما در آن زمان به طور متفاوتی جنگ نه ساله یا جنگ پادشاه ویلیام خوانده می شد. این جنگ مشکل معمول را ارائه داد: چگونه ملت ها می توانند آن را تحمل کنند؟

دولت کینگ ویلیام با یک پاسخ جدید روبرو شد: مبلغ زیادی را وام بگیرید و از مالیات استفاده کنید تا به مرور زمان سود خود را پس انداز کنید. در سال 1694 ، دولت انگلیس 1. 2 میلیون پوند با نرخ هشت درصد وام گرفت ، که با پرداخت مالیات بر محموله های کشتی ، آبجو و ارواح پرداخت می شد. در عوض ، به وام دهندگان اجازه داده شد كه خود را به عنوان یك شركت جدید ، بانک انگلیس بگنجانند. این بانک حق داشت مبلغ طلا را از مردم و - دومین نوآوری بزرگ - برای چاپ "یادداشت های بانکی" به عنوان درآمدهای سپرده ها بگیرد. این سپرده های جدید سپس به پادشاه قرض داده شدند. این اسکناس ها ، که توسط سپرده ها تضمین می شوند ، به اندازه پول طلا خوب بودند و به سرعت به یک ارز جدید پذیرفته شده تبدیل شدند.

این سیستم هنوز با ما است و نه فقط در انگلیس. با این حال، پذیرش کلی تر این طرح، داستان موفقیت بی وقفه ای نبود. برخی از مشکلات در کتاب جذاب «جان لاو: ماجراجوی اسکاتلندی قرن هجدهم» نوشته جیمز بوکان بازگو شده است. لاو زاده ادینبورگ پسر یک زرگر بود که تبدیل به بانک شد. او در سال 1692 به لندن نقل مکان کرد، جایی که او طرح شگفت‌انگیز جدید دولت را مشاهده کرد که با بدهی‌های بلندمدت و پول کاغذی پرداخت می‌شد. یکی از مهم‌ترین تأثیرات پول کاغذی، نحوه تحریک وام‌گیری و وام‌دهی و تجارت بود. لاو درک غریزی از امور مالی و عشق به ریسک داشت، و وسوسه انگیز است که بدانیم اگر خدمات خود را به دولت انگلیس قرض می داد چه اتفاقی می افتاد. در عوض، در 9 آوریل 1694، سرنوشت متفاوتی رقم خورد. او مردی را در یک دوئل یا نزاع به قتل رساند - همانطور که بوکان توضیح می‌دهد، این تمایز چندان واضح نبود. او می‌نویسد: «در آن زمان دوئل‌ها مسابقات قرون وسطی یا امور افتخاری سال‌های بعد نبودند، که توسط قوانین رفتاری مکتوب اداره می‌شد و در سپیده‌دم با تپانچه در برخی از جنگل‌های برفی تخلیه می‌شد. آنها ممکن است "با شمشیرهای تندرو یا شمشیرهای کوتاه در خون گرم یا به سختی خنک کننده، گاهی اوقات با چند ثانیه کشیدن و درگیری، و در سایه ترور و سرقت مسلحانه انجام شوند."قانون به زندان فرستاده شد تا منتظر محاکمه قتل باشد. او از ارتباطات خود برای بیرون آمدن استفاده کرد، همانطور که زندانیان مالی انجام دادند، و به عنوان یک قانون شکن به خارج از کشور گریخت.

لاو چند سال بعد را صرف دست زدن به اروپا کرد، درباره قمار و امور مالی آموخت و کتابی کوتاه به نام «در نظر گرفتن پول و تجارت» نوشت که از بسیاری جهات تئوری‌های مدرن درباره پول را پیش‌بینی می‌کند. او ثروتمند شد؛مانند لیتلفینگر در «بازی تاج و تخت»، به نظر می‌رسد لاو یکی از آن مردانی بوده است که «دو اژدهای طلایی را به هم مالیده و سومی را پرورش می‌دهند». او یک خانه مجلل در لاهه خرید و به مطالعه دقیق بسیاری از نوآوری های هلندی در امور مالی، مانند معاملات اختیار معامله و فروش کوتاه پرداخت. در سال 1713، او وارد فرانسه شد، که با مشکلی مواجه شد که او برای مقابله با آن مناسب بود.

پادشاه فرانسه، لویی چهاردهم، پادشاه برجسته اروپا بود، اما دولت او به دلیل بدهی فلج شده بود. هزینه‌های معمول جنگ به صورت‌حساب هنگفتی برای مستمری‌ها اضافه شد - پرداخت‌های بهره مادام‌العمر در تسویه وام‌های قدیمی. تا سال 1715، پادشاه صد و شصت و پنج میلیون لیور از مالیات و گمرک درآمد داشت. بوکان این حساب را انجام می‌دهد: «هزینه‌های ارتش، کاخ‌ها، دربار و اداره دولتی تنها 48 میلیون لیور برای پرداخت سود بدهی‌های انباشته‌شده توسط پادشاهان برجسته‌ای که قبلاً رفته بودند، باقی گذاشتند.»متأسفانه صورتحساب سالانه مستمری و دستمزد دفاتر مادام العمر به نود میلیون لیور رسید. همچنین سفته های برجسته ای به مبلغ نهصد میلیون لیور باقی مانده از جنگ های مختلف وجود داشت. پادشاه نمی تواند پول بیشتری قرض کند مگر اینکه سود آن اسکناس ها را پرداخت کند و این هزینه سالانه پنجاه میلیون لیور اضافی خواهد داشت. دولت فرانسه شکسته شد.

در سپتامبر سال 1715 ، لوئیس چهاردهم درگذشت ، و خواهرزاده وی دوک اورلئان مسئولیت این کشور را به عنوان ریجنت به کودک پادشاه لوئیز شانزدهم به عهده گرفت. دوک کاملاً چیزی بود."او بی حوصله به دنیا آمد" ، مقدسین بزرگ سنت-سیمون ، یکی از دوستان دوک از کودکی ، اظهار داشت."او نتوانست زندگی کند مگر به نوعی تورنت تجارت ، در راس یک ارتش ، یا مدیریت عرضه آن ، یا در تار و پود و درخشش یک debauch."در مواجهه با بحران مالی دولت فرانسه ، دوک شروع به گوش دادن به ایده های جان قانون کرد. این ایده ها - امروزه سیاست ارتدوکس امروز یا کمتر - مطابق با استانداردهای قرن هجدهم به طور جدی بودند.

قانون فکر می کرد که نکته مهم در مورد پول ، ارزش ذاتی آن نبوده است. او اعتقاد نداشت که این کار داشته باشد. وی نوشت: "پول ارزشی نیست که کالاها برای آن رد و بدل می شوند ، بلکه ارزش مبادله آنها هستند."یعنی پول وسیله ای است که با استفاده از آن شما یک مجموعه از مواد را برای مجموعه دیگری از مطالب مبادله می کنید. نکته مهم ، فکر قانون ، این بود که پول در اطراف اقتصاد حرکت کند و از آن برای تحریک تجارت و تجارت استفاده کند. همانطور که بوچان می نویسد ، "باید پول به خدمت تجارت تبدیل شود و به صلاحدید شاهزاده یا پارلمان با توجه به نیازهای تجارت تغییر کند. چنین ایده ای ، ارتدوکس و حتی خسته کننده برای پنجاه سال گذشته ، در قرن هفدهم تصور می شد که شیطانی باشد. "

این ایده قانون او را به ایده یک بانک ملی جدید فرانسوی که طلا و نقره از مردم گرفته بود ، سوق داد و آن را به شکل پول کاغذی قرض داد. این بانک همچنین به صورت بدهی دولت سپرده می گرفت ، هوشمندانه به مردم اجازه می داد تا ارزش کامل بدهی هایی را که با تخفیف های سنگین تجارت می کردند ، مطالبه کنند: اگر یک کاغذ داشتید که می گفت پادشاه به شما هزار نفر بدهکار است ، فقط می توانستید دریافت کنید ،بگویید ، چهارصد Livres در بازار آزاد برای آن ، اما بانک Law به شما اعتبار می دهد که هزار نفر از پول های کامل پول کاغذی را به شما دهند. این بدان معناست که دارایی های کاغذی بانک از طلای واقعی موجود در فروشگاه بسیار فراتر رفته و آن را به عنوان پیشرو "بانکداری با وثیقه کسری" که امروزه طبیعی است ، تبدیل می کند. بانک قانون ، با یک تخمین ، حدود چهار برابر بیشتر از پول کاغذ در گردش از ذخایر طلا و نقره خود بود. این محافظه کار با استانداردهای بانکی مدرن محافظه کار است. یک بانک ایالات متحده با دارایی های زیر صد و بیست و چهار میلیون دلار موظف است فقط سه درصد ذخیره نقدی را حفظ کند.

پول کاغذی جدید از ویژگی های جذاب برخوردار بود: تضمین می شد برای یک وزن خاص از نقره تجارت کنید و برخلاف سکه ها ، نمی توان آنها را ذوب یا کم ارزش کرد. مدتها پیش ، اسکناس ها بیش از ارزش خود در نقره تجارت می کردند و قانون کنترل کل امور مالی ، مسئول کل اقتصاد فرانسه می شد. وی همچنین دولت را ترغیب كرد كه انحصار تجارت با شهرکهای فرانسوی در آمریکای شمالی را در قالب شرکت می سی سی پی به وی اعطا کند. وی به همان روشی که بودجه بانک را تأمین کرده بود ، به این شرکت تأمین می کرد و سپرده های مردم برای سهام مبادله می کردند. وی سپس برای خرید بدهی های پادشاه فرانسوی ، از ارزش آن سهام که از پانصد لیوتر به ده هزار لیزر شلیک کرد ، استفاده کرد. اقتصاد فرانسه ، بر اساس تمام آن اجاره ها و سالیانه ها و دستمزدها ، از بین رفت و جایگزین آنچه قانونی است "سیستم جدید مالی" نامیده شد. استفاده از طلا و نقره ممنوع بود. پول کاغذی اکنون ارز "فیات" بود که تحت تأثیر اختیارات بانک و هیچ چیز دیگری نبود. در اوج خود ، این شرکت دو برابر کل ظرفیت تولیدی فرانسه بود. همانطور که بوچان خاطرنشان می کند ، این بالاترین ارزیابی است که هر شرکتی تاکنون در هر نقطه از جهان به دست آورده است.

این فاجعه به پایان رسید. مردم شروع به تعجب کردند که آیا این سرمایه گذاری های ناگهان سودآور ارزش آنچه را که قرار بود ارزش داشته باشد ، ارزش دارند. سپس آنها شروع به نگرانی ، سپس به وحشت ، سپس خواستار بازگشت پول خود ، سپس شورش هنگامی که نتوانستند آن را بدست آورند. طلا و نقره به عنوان پول بازگردانده شدند ، این شرکت پس از صد و چهل و پنج روز در دفتر اخراج شد. در سال 1720 ، او از کشور فرار کرد ، ویران شد. وی از بروکسل به کپنهاگ به ونیز به لندن و بازگشت به ونیز ، جایی که درگذشت ، در سال 1729 شکست.

طنز بزرگ زندگی قانون این است که عقاید او ، از دیدگاه مدرن ، تا حد زیادی صحیح بود. کشتی هایی که به نمایندگی از شرکت بزرگ وی به خارج از کشور رفتند ، شروع به سودآوری کردند. حسابرس که کتابهای این شرکت را پشت سر گذاشت ، نتیجه گرفت که کاملاً حلال است - که تعجب آور نیست ، وقتی در نظر دارید که اراضی متعلق به آن در آمریکا اکنون تریلیون دلار به ارزش اقتصادی تولید می کند.

امروز ، ما در نسخه ای از سیستم جان لاو زندگی می کنیم. هر ایالت در جهان توسعه یافته دارای یک بانک مرکزی است که پول کاغذ را صادر می کند ، تأمین اعتبار را به نفع تجارت دستکاری می کند ، از بانکداری با وضوح کسری استفاده می کند و دارای شرکت های سهام مشترک است که سود سهام را پرداخت می کنند. همه اینها توسط جان لاو به فرانسه ، تقریباً همزمان ، به فرانسه آورده شد. اشتباه بزرگ و احتمالاً غیرقابل اجتناب وی ، دست کم گرفتن نوساناتی بود که اختراعات وی معرفی کرده است ، به ویژه خطرات ایجاد شده توسط اعتبار فراری. دوره موفقیت درخشان او در فرانسه تنها دو بنا تاریخی باقی مانده است. یکی توسط دوک بوربون ایجاد شده است که سهام خود را در این شرکت به دست آورد و از بادگیر برای ساخت اصطبل های بزرگ در Chantilly استفاده کرد. بوچان خاطرنشان می کند: "جان لاو در رویای جمعیت شاغل و مجلات خانه و کالاهای خارجی رویای آن بود.""بنای تاریخی او کلیسای جامع اسب است."میراث دیگر وی کلمه "میلیونر" است که برای اولین بار در پاریس برای توصیف ذینفعان اولیه طرح خیره کننده قانون ابداع شده است.

چگونه این ایده های یک بار وحشی بخشی از بافت مالی و دولت مدرن شد؟ازمایش و خطا. این طور نبود که افراد باهوش همه چیز را به یکباره تصور کنند و همزمان آن را اجرا کردند ، همانطور که قانون سعی می کرد انجام دهد. سیستم اقتصادی مدرن تکامل یافته و تکامل شامل نوآوری ها ، تکرارها ، شکست ها و بن بست است. در امور مالی ، این شامل شلوغی و وحشت و تصادفات است ، زیرا ، همانطور که جیمز گرانت در زندگی نامه جدید و پر جنب و جوش خود از والتر باژوت ، بانکدار ویکتوریا ، می گوید ، "در امور مالی و اقتصاد ، ما همچنان به همان دست و پا می زنیم."

Bagehot (تلفظ "Badge-it") همه چیز را در مورد آن رکاب ها می دانست. وی در خانواده ای با پیوندهای محکم با یک بانک محلی خوب ، استوکی در غرب انگلیس بزرگ شد. وی پس از رفتن به دانشگاه و تلاش خود برای وکیل ، به روزنامه نگاری و به بانکداری روی آورد ، حرفه دوم که برای سابق پرداخت می کرد. او در سال 1843 با دختر جیمز ویلسون ، که اقتصاددان را تأسیس کرده بود ، ازدواج کرد - Bagehot ویراستار سوم آن شد - و زندگی ای را تجربه کرد که از خارج ، نسبتاً بی نظیر بود. علاقه به Bagehot از نوشته های خیره کننده ، شوخ ، پارادوکس دوست داشتنی و به ویژه از دو اثر اصلی وی ، "قانون اساسی انگلیسی" (1867) ناشی می شود ، که خلاصه نظم نانوشته نهادهای سیاسی انگلیس و "خیابان لومبارد است"(1873) ، که توضیح می دهد که چگونه بانکداری کار می کند. این کتاب ها هنوز هم امروز قابل خواندن هستند ، اما آنها بیشتر مورد توجه Winks قرار گرفتند تا اینکه بن برنانکه Bagehot را به عنوان یک تأثیر اساسی در تفکر در پشت وثیقه های بانکی 2008 بررسی کرد. این باعث ایجاد علاقه احیا شده شد ، که منجر به نوشتن "والتر باجوت: زندگی و زمان بزرگترین ویکتوریا" شد.

"بزرگترین" یک کلمه بارگذاری شده است ، به خصوص که گرانت - که از جمله موارد دیگر ، بنیانگذار Observer نرخ بهره گرانت است - روشن می کند که Bagehot یک نادرست و نژادپرست غیرقانونی بود ("نژادهایی در مرد حیوانات دقیقاً مانند آن وجود داردسگ حیوانات ") و یک منافق انجام شده. آخرین کیفیت از دیدگاه روزنامه نگاری مفید بود. Bagehot در تعویض طرفین درخشان بود بدون اینکه اعتراف کند که نظر خود را تغییر داده است. به عنوان مثال ، یک پیروزی کنفدراسیون در جنگ داخلی "یک واقعیت خاص" بود ، و رئیس جمهور لینکلن "نامشخص و احمقانه" بود ، یک دیدگاه مستقر که مانع از اعلام Bagehot شد ، پس از آنکه اتحادیه غالب شد ، "وحشت انجام داد"برای لحظه ای شجاعت آهن دموکراسی آمریکا را نادیده نمی گیرد. "Elegy متعاقب او برای لینکلن یک نوشتار واقعاً دوست داشتنی است: "مشکلات ، به جای اینکه او را تحریک کنند ، بیشتر مردان را تحریک می کنند ، فقط اعتماد به نفس خود را به صبر افزایش می دهند. مخالفت ، به جای زخم ، فقط او را تحمل تر و مصمم تر کرد. "

به یک معنا ، این ریاکاری بالا و کمبود اصل ، نقطه Bagehot است. او اظهار داشت كه كار او در قانون اساسی انگلیس بر پارادوكس متمرکز شده است: او گفت كه اوج و شرایط سلطنت عملکرد مهمی داشت ، دقیقاً به این دلیل كه سلطنت قدرت واقعی نداشت. کار Bagehot در زمینه بانکداری به طور مشابه بر تفاوت بین ظواهر و واقعیت ها ، به ویژه شکاف بین هوای استحکام و احترام که توسط بانکهای ویکتوریا ایجاد می شود و واقعیت آشکار که آنها همچنان فروپاشی و شکسته می شوند ، متمرکز شده است. در سال 1797 ، در سال 1825 ، در سال 1847 ، بحران های عظیمی وجود داشت ، و در سال 1857 ، همه آنها ناشی از قدیمی ترین و ساده ترین دلیل ورشکستگی در امور مالی است: وام دادن به افرادی که نمی توانند آن را بازپرداخت کنند.

در تئوری، تمام پول در گردش در دوران بانکداری ویکتوریایی با سپرده گذاری به طلا پشتیبانی می شد. یک پوند پول کاغذی توسط 123. 25 دانه طلای واقعی پشتیبانی می شد. در عمل، این درست نبود. موارد متعددی وجود داشت – که معمولاً به هزینه آن کلاسیک قدیمی، جنگ با فرانسه مربوط می شد – زمانی که دولت قابلیت تبدیل پول کاغذی به طلا را تعلیق کرد. علاوه بر این، بانک ها می توانستند پول خود را چاپ کنند. آنها اغلب طلای کافی برای حفظ ارزش اسکناس های خود را نداشتند، در صورتی که مشتریان به بانک مراجعه می کردند و تقاضای تبدیل می کردند. آن پدیده، «اجرای بانکی» مخوف، نتیجه مستقیم بانکداری با ذخایر کسری بود که جان لاو از قبل آن را ترسیم کرد. سیستمی که در آن بانک‌ها ذخایر نقدی معادل وام‌های معوق خود را نگه نمی‌دارند، خوب کار می‌کند، مگر اینکه افراد کافی به بانک مراجعه کنند و همزمان بخواهند پول کاغذی آنها به معادل فلزی آن تبدیل شود. متأسفانه، این اتفاق ادامه داشت و بانک ها به کار خود ادامه دادند. مسائلی که در معرض خطر بودند همان مسائلی بود که زندگی حرفه ای جان لاو را شکل داده بود و امروز دوباره در ذهن مردم وجود دارد: پول چیست؟ارزش خود را از کجا می گیرد؟چه کسی در نهایت ارزش بدهی ها و اعتبارات را تضمین می کند؟

باگهوت برای همه آن سوالات پاسخ داشت. او فکر می کرد که پول، پول واقعی، طلا است و تنها طلا. تمام اشکال دیگر ارز در سیستم صرفاً انواع مختلف اعتبار بودند. اعتبار برای یک اقتصاد کارآمد ضروری بود و به ثروتمند شدن همه کمک می کرد، اما در تحلیل نهایی، طبق تعریف دقیق این اصطلاح، فقط طلا پول قانونی بود - پولی که نمی توان آن را در تسویه بدهی رد کرد.(واحد پول ایالات متحده اطمینان حاصل می کند که می دانید پول قانونی است: همان جا در جلو می گوید.) باگهوت عاشق یک پارادوکس بود، و این یکی بود: تمام اعتبار سیستم برای اقتصاد ضروری بود، اما واقعاً چنین نبود. پول، زیرا طلا نبود که ارزش هر چیز دیگری را تشکیل می داد.

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.